یه روز نامجون و جیمین ارایش میکنن و میرن لب دریا .
بعد جیمین اومد شوخی کنه زیرلنگی زد نامجون افتاد تو اب .
جیمین فکر کرد نامجون رو اب برد .
خلاصه چشمتون روز بد نبینه یه زامبی از تو اب اومد بیرون .
میگفت :جیمین من نامجونم ارایشام پاک شدش و با جلبک قاطی شدم
فکر میکرد من خرم
درباره این سایت